۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

جستاری درباره‏ی پیرِ پاژ




منبع: ویکی‏پدیا

حکیم ابوالقاسم حسن پور علی توسی نامور به فردوسی [نزدیک به سال ۳۱۹ تا ۳۹۷ هجری خورشیدی] در دامنه توس خراسان منولد شد و همان‌جا درگذشت و در شهر نیشابور به خاک سپرده شد. او چکامه‌سرا و رزمنامه‌‌سرای ایرانی بود که شاه‏نامه را از نوشتار به سروده در آورد و آن را به نامی‌ترین رزمنامه پارسی تبدیل کرد. بسیاری ابوالقاسم فردوسی را از «بزرگ‌ترین چامه‌سرایان پارسی‌گو دانسته‌اند». در ایران، روز ۲۵ اردیبهشت به نام «روز بزرگداشت فردوسی» نامگذاری شده‌ است.
بر پایه دیدگاه بیش‏تر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۱۹ هجری خورشیدی (329 ه.ق./940 میلادی) در روستای باژ (پاز امروزی) در شهر توس خراسان دیده به جهان گشود.
زادروز:
باورمندان به زایش فردوسی در سال "۳۱۹ شمسی" چنین می‏پندارند که چون در یکی از سروده‏های فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۷۵ شمسی را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت
نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت

فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد

و هم‏چنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۷۵، پنجاه و هشت ساله بوده‌ است،می توان درست بودن این گمانه را پذیرفت.
آرامگاه فردوسی در توس خراسان در نزدیکی مشهد.نظامی عروضی، که نخستین کسی است که درباره‏ی زندگی فردوسی جستاری نوشته‌ است، زایش فردوسی را در ده «باز» [پاز] دانسته ‌است که عربی شده «پاژ» است. بن مایه‏های تازه‏تر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته اند اما بیش‏تر پژوهشگران امروزی این گمانه‏ها را بی‏پایه می‏دانند.پاز امروزه در ۱۵ کیلومتری شمال (آپا اختر) مشهد در استان خراسان رضوی ایران جای دارد.
نام او را بن مایه‏های کهن‏تر مانند عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (نگاشته حمدالله مستوفی) «حسن» نوشته‌اند و بن مایه‏های تازه‏تر مانند مقدمه‏ی بایسنغری [که بیش‏تر پژوهشگران آن را بی‌ارزش می‌دانند و محمدتقی بهار آن را «لاطایلات بی‌بنیاد» خوانده است] آن را «منصور» گفته‏اند. نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک بن مایه کهن دیگر «علی» گفته شده است.
محمدامین ریاحی، از فردوسی‌شناسان امروزین، نام «حسن بن علی» را به سبب شیعه بودن فردوسی پذیرفتنی‏تر دانسته. بن مایه‏های کم‌ارزش‏تر نام‌های دیگری نیز برای پدر فردوسی آورده‏اند مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمه‏ی بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسه‏ی ملی ایران در باره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشته است که دادن کنیه‏هایی(لقب) که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کرده است و ویژه «امیران مقتدر» بوده است، ازاین رو پدر فردوسی نمی‏توانسته چنین کنیه‏ای (لقب) داشته باشد.
کودکی و آموزش:
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به چم [=معنی] ایرانی‌تبار و نیز به چم دارنده ده بوده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که می‌توان از آن اینگونه برداشت کرد که زندگی کم و بیش آسوده‏ای داشته است از این رو گمان می‏رود که خانواده‏ی فردوسی در کودکی وی کمبودی نداشته‏اند و وی از آموزش درخوری بهره‏مند بوده ‌است. بر پایه دیده‏ها می‏توان از شاه‏نامه این‏گونه برداشت کرد که او جدا از زبان فارسی دری با زبان‌های عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است. همچنین این‏گونه پنداشته می‏شود که فردوسی با فلسفه یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).
جوانی و چامه سرایی:
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاه‏نامه را بر پایه شاه‏نامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند، اما با درنگریستن به توانایی فردوسی در چامه فارسی می‏توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی می‌پرداخته ‌است و چه بسا سرودن بخش‌هایی از شاه‏نامه را در همان زمان و بر پایه داستان‌های کهنی که در داستان‏های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز کرده است. این گمانه می‌تواند یکی از سبب‏های ناهمگونی‌های زیاد ویرایش‏های دستنویس شاه‏نامه باشد، به این سان که ویرایش‏های کهن‌تری از این داستان‌های پراکنده بن مایه نویسندگان شده باشد. از دسته داستان‌هایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد می‏توان داستان‌های بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی و نیمه کاره ماندن گشتاسب‌نامه‏اش (که به زمان زندگانی زرتشت می‌پردازد) به نگاشته شدن شاه‏نامه ابومنصوری [که نوشتاری بوده و نه سروده و بن مایه "دقیقی" در سرودن گشتاسب‌نامه بوده است] پی برد و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان [«تختِ شاهِ جهان»] رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به چامه در آورد. سید حسن تقی‌زاده این را دور از باور دانسته است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد چراکه با نگریستن به تاریخ چیره شدن غزنویان بر ایران ، که پس از آغاز سروده شدن بخش زیادی از شاه‏نامه بوده ‌است چنین چیزی باورپذیر نیست. فردوسی در این سفر "شاه‏نامه‏ی ابومنصوری" را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور-که از دوستان فردوسی بوده است و "شاه‏نامه ابومنصوری" به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود- آن را به فردوسی می‏دهد و با او پیمان می‏بندد که در سرودن شاه‏نامه او را یاری نماید.
سرودن شاه‏نامه:
شاه‏نامه پر آوازه‏ترین سروده‏ی فردوسی و یکی از بزرگ‏ترین نوشته‏های ادبیات کهن فارسی می‌باشد. فردوسی برای سرودن آن نزدیک به پانزده سال -بر پایه شاه‏نامه‏ی ابومنصوری- تلاش نمود ، و سر انجام آن را در سال ۳۷۲ شمسی به پایان رساند. فردوسی از آنجا که به گفت خودش "هیچ پادشاهی سزاواری پیشکش شدن شاه‏نامه را نیافته بود («ندیدم کسی کش سزاوار بود»)"، برای چندی آن را پنهان نگه داشت و در این زمان بخش‌های دیگری نیز به شاه‏نامه افزود.
پس از گذشت ده سال (نزدیک به سال ۳۸۲ هجری شمسی در سن شست و پنج سالگی) فردوسی که تهی دست شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، بر آن شد که شاه‏نامه را به" سلطان محمود" پیشکش کند. ازاین رو ویرایش نوینی از شاه‏نامه را آغاز کرد و بخش‏هایی از شاه‏نامه را که در ستایش پیشینه کهن و شاهان باستانی ایران بودند ، را با سروده‏هایی در رسای "سلطان محمود" و نزدیکانش جای‌گزین کرد. ویرایش دوم در سال ۳۸۸ هجری شمسی پایان یافت (به باور تقی‌زاده در سال ۳۸۹) که نزدیک به پنجاه هزار تا شست هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت نسک برای سلطان محمود فرستاد.
به گفته‏ی خود فردوسی" سلطان محمود" به شاه‏نامه نگاه نکرد و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاه‏نامه افزود که بیش‏تر به پشیمانی و به امید بخشش بودن برخی از نزدیکان "سلطان محمود" مانند «سالار شاه» پرداخته است. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده در [«کنون عمر نزدیک هشتاد شد/ امیدم به یک باره بر باد شد»] و [«کنون سالم آمد به هفتاد و شش/ غنوده همه چشم میشار فش»] خود را هشتادساله و بار دیگر هفتاد وشش ساله خوانده است.
مرگ و آرامگاه:
نخستین بن مایه‏ای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده است مقدمه بایسنغری می‏باشد که پیشینه آن به سال ۴۰۳ هجری شمسی بازمیگردد. این دیباچه که امروزه بی پایه ترین بن مایه شناخته می‌شود از بن مایه‏ای دیگر یاد نکرده ‌است. بیش‏تر بن مایه‏ها همین تاریخ را از دیباچه بایسنغری گفت آورد کرده‏اند ، جدای از تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار بی پایه است) که زمان مرگ او را درسال ۳۹۸ شمسی آورده ‌است. محمدامین ریاحی، با درنگریستن گفته‏هایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کرده است، این گونه برداشت کرده است که فردوسی می‏بایست پیش از سال ۳۹۸ ازجهان رفته باشد.
پس از مرگ، از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری شد و سرانجام در باغ خود وی یا دخترش در طوس به خاک سپرده شد. بن مایه‏های گوناگون چرایی به خاک سپرده نشدن او در گورستان مسلمانان را به سبب دشمنی یکی از دانشمندان کینه توز توس (بر پایه چهار مقاله‏ی نظامی عروضی) دانسته‌اند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را اینگونه آورده است که «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازه‏ی فردوسی نماز نخوانده ‌است و حمدالله مستوفی در پیشگفتارظفرنامه او را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانسته است که پیروان زیادی داشته است. در برخی بن‏مایه‏های دیگر نام او را «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز خوانده‏اند که گمان می‏رود عربی شده نام گرگانی باشد. ریاحی پیوند دادن آن رخداد را با کُرّکانی صوفی ناروا و دروغ دانسته است و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی نزدیک یه سی سال داشته است از دید تاریخی نیز این انگ را دروغ شمرده است. از زمان به خاکسپاری فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۲۶۳ شمسی به فرمان میرزا عبدالوهاب خان شیرازی سردمدار خراسان جایگاه آرامگاه را شناسایی کردند و ساختمانی آجری در آن‏جا ساختند. پس از ویران شدن این ساختمان، انجمن آثار ملی به پافشاری محمدعلی فروغی و سید حسن تقی‌زاده آغازگر بازسازی آرامگاه فردوسی شد و با فراهم آوردن هزینه‏ی این کار از مردم (بدون بهره گیری از یاری دولت) در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی آرامگاهی ساختند که در ۱۳۱۳ برای بازدید مردم بازگشایی شد. این آرامگاه به سبب نشست در ۱۳۴۳ دوباره ً ویران شد تا بازسازی شود که این کار در ۱۳۴۷ پایان یافت. .
افسانه‌های درباره‏ی فردوسی:
افسانه‌های فراوانی درباره‏ی فردوسی و شاه‏نامه گفته شده که بیش‏تر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاه‏نامه خوانان پدید آمده‏اند. بی پایه بودن بیش‏تر این افسانه‌ها به‌آسانی با بهره گیری از بن مایه‏های تاریخی یا با بهره گیری از سروده‏های شاه‏نامه روشن می‏شود. از این دست می‏توان داستان راه یافتن نسک پهلوی شاه‏نامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی در سرودن چامه با سه چامه سرای دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستان‏های سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیش‏کش کردن شاه‏نامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بوده است به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاع‌فروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
نگاشته‏ها:
نمایی از داستان‌های شاه‏نامه در آرامگاه فردوسیتنها نگاشته‏ای که روشن شده‌ از برای فردوسی است،خود شاه‏نامه‌ است (جدای از بیت‌هایی که خود او از سروده‏های دقیقی دانسته است). نگاشته‏های دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شده‏اند مانند چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که برخی پژوهشگران امروزی در این که سراینده آنها فردوسی باشد بسیار دودل می‏باشند و به ویژه قصیده‌ها را سروده‏ی زمان صفویان می‌دانند (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵).
نگاشته‏های دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شده‌اند که بیش‏ترشان بی پایه هستند. نامور ترین آنها مثنوی‌ای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری سروده فردوسی به شمار رفته است. اما این گمانه از سوی بسیاری از پژوهشگران امروزی نادرست دانسته شده‌ و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گوینده‏ی آن را «ناظم بیمایه‌ای به نام شمسی» یافته است. محمدامین ریاحی او را شرف‌الدین یزدی (که ریاحی او را «دروغ‌پرداز» نامیده است) دانسته است و بر این باور بوده است که مقدمه‏ی بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱). یکی از نگاشته‏های دیگری که از برای فردوسی دانسته‏اند گرشاسب‌نامه است که روشن شده است نوشته اسدی توسی است و چند دهه پس از مرگ فردوسی سروده شده است.
نوشته‏ی دیگری که از برای فردوسی دانسته شده است «هجونامه»ای در برابر سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بوده است و شش بیت از آن به جای مانده است. ویرایش‏های گوناگونی از این هجونامه در دست بوده است که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشته‏اند. بودن چنین هجونامه‌ای را برخی از پژوهشگران نادرست و برخی به‏هایش رسانده [هایش=تایید] مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیت‌های این هجونامه از خود شاه‏نامه یا مثنوی‌های دیگر آمده‌اند و بیت‌های دیگرش نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین برداشت کرده که این هجونامه ساختگی است اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامه‏ی عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که پیش از چهار مقاله‏ی نظامی عروضی نوشته شده است، نامی برده شده ‌است، بودن آن را‏هایش کرده است.
درخور گفت است که گمان می‏رود یکی از نامورترین بیت‏های فردوسی [که در زیر آمده است و آن را برخی از آن خود شاه‏نامه و برخی دیگر از هجونامه دانسته‌اند] نیز از خود وی نباشد (خطیبی ۱۳۸۴، صص ۱۹ و ۲۰):



بسی رنج بردم در این سال سی
عَجَم زنده کردم بدین پارسی


در نسخه‌های کهن‏تر شاه‏نامه این بیت چنین آمده است:

من این نامه فرخ گرفتم به فال
بسی رنج بردم به بسیار سال

دوستداران و دشمنان فردوسی:
در همان سال‌های آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاه‏نامه آغاز شد که بیش‏تر به سبب سیاست‌های ایران ستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد.سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۰۷ شمسی، مجدالدوله‏ی دیلمی را به سبب خواندن شاه‏نامه سرزنش کرده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰). نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی _که شیعه بوده است_ شاه‏نامه را «ستایش گبرکان» دانسته‌اند (همچنین عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی [«گفتا که شاه‏نامه دروغ است سربه‌سر»] و معزی نیشابوری [«من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/ از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر»] گرفته تا انوری [«در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/ هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش»] فردوسی را سرزنش کرده‏اند. گمان می‏رود که اینان به سبب خوشنود سازی سردمداران ایران ستیزی که از فردوسی دل خوشی نداشته‏اند، شاه‏نامه را دروغ، پر از کاستی، یا بی‌ارزش دانسته‌اند.
جدا از بایکوتی که درباره‏ی فردوسی بوده ‌است و به سبب آن بسیاری از بن مایه‏ها نامی از فردوسی یا شاه‏نامه نیاورده‌اند، در بخش‏هایی که سردمداران عباسیان بر آنها چیرگی کمتری داشته‏اند، از شبه‌قاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کرده‌اند یا او را ستوده‌اند.برای نمونه مسعود سعد سلمان گزیده‌ای از شاه‏نامه گرد آورد و نظامی عروضی در میانه‏های قرن ششم هجری نخستین زندگی نامه از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در نزدیکی سال ۶۰۱ شمسی نیز کوتاه‏ای از شاه‏نامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.
پس از یورش مغول و نابودی عباسیان پرداختن به شاه‏نامه در نزد درباریان نیز افزایش یافت و از این دست حمدالله مستوفی در آغازه قرن هشتم هجری در زمان ایلخانان ویرایشی از شاه‏نامه بر پایه بن مایه‏های گوناگونی که یافته بود پدید آورد. در زمان تیموریان نیز، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزاده‏ی تیموری بایسنغر میرزا ویرایشی نگاره دار از شاه‏نامه پدید آورده شد که گمان می‏رود بسیاری از روی آن نوشته‏اند.
صفویان با درنگریستن به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژه‏ای به فردوسی داشتند. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ در برابر حکومت پادشاهی، برخی به این گمان که فردوسی شاه‌دوست بوده است یا شاهان را ستوده است از او بد گفته‌اند یا از شاه‏نامه خورده گرفته‏اند.
مرتضی مطهری یکی از سرسخت ترین کسانی بود که با فردوسی همسو نبود چنانچه می‌گوید: [۲]
« فردوسی‌ با شاه‏نامه افسانه‌ای‌ خود كه‌ كتاب‌ شعر [یعنی‌ تخیلات‌ و پندارهای‌ شاعرانه‌] است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ كند؛ و موهومی‌ را در برابر یقین‌ بر سر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنیا رسانید، و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداریم‌.
فردوسی‌پژوهی:
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاه‏نامه در سده هشتم و شاه‏نامه‏ی بایسنغری در سده نهم هجری، نخستین ویرایش شاه‏نامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خورد بود و در ۱۱۹۰ شمسی (بدست ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۲۰۸ (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاه‏نامه می‌توان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاه‏نامه می‏توان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق و فریدون جنیدی را نام برد.
به سبب زیاد بودن شمار دوستداران فردوسی در رده جهانی، پژوهش‏های فراوانی درباره‏ی وی و شاه‏نامه انجام گرفته ‌است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقی‌زاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از دسته به نام ترین پژوهشگران درباره‏ی فردوسی هستند.
در میان شاه‏نامه‌پژوهان نامبرده، جلال خالقی مطلق، بازنگرانه ترین جستار در باره شاه‏نامه را همراه با پژوهش‌ها و یادداشت‌های فراوان پددید آورده ‌است.شاه‏نامه ویرایش وی همچنین به گفته برخی بهترین ویرایش از شاه‏نامه است و در ۸ جلد بدست انتشارات ایرانیکا چاپ گردید است. [۳] [۴]
هانس‏هاینریش شِدِر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که در کنگره فردوسی در در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به‌ پاس هزاره‌ فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود می‌گوید چیرگی بر ایران بدست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سبب‏های گرایش ایرانیان به شاه‏نامه و تلاش برای بازیابی کیستی(هویت) فراموش شده خویش می‏باشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاه‏نامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی می‌داند.[۵] اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزمنامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
جایگاه جهانی:
نام و آوازه‏ی فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده است. شاه‏نامه‏ی فردوسی به بیش‏تر زبان‏های زنده‏ی جهان برگردانده شده.
تندیس‏های فردوسی:
از فردوسی تندیس‏های زیادی ساخته شده که شاید کهن ‌ترین آن‏ها تندیس باغ نگارستان باشد. تندیس‏های دیگر : تندیس میدان فردوسی، تندیس دانشگده ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادببیات دانشگاه فردوسی، تندیس رم ایتالیا و تندیس آرامگاه فردوسی.
بن‏مایه‏ها:
↑ شاه‏نامه در روز فردوسی (بی بی سی فارسی ۲۵اردیبهشت۱۳۸۷)
↑ ص ۱۴۶ نور ملكوت قرآن - تالیف مرتضی مطهری/ جلد چهارم / قسمت ششم
↑ شاه‏نامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته (بی بی سی فارسی، ۷خرداد۱۳۸۷)
↑ گفت و گو با دکتر «جلال خالقی مطلق» ؛می دانستم تصحیح شاه‏نامه ۴۰ سال طول می‌کشد (آتی بان، اردیبهشت ۱۳۸۷)
↑ فردوسی و شاه‏نامه او در آلمان(بی بی سی فارسی)
خطیبی، ابوالفضل، «بیتهای عرب‌ستیزانه در شاه‏نامه»، نشر دانش، سال بیست و یکم، شماره‏ی سوم، پاییز ۱۳۸۴.
صفا، ذبیح اللّه، تاریخ ادبیات در ایران (8جلد)، انتشارات فردوس.
روایی، محمد. «بر چکاد شاه‏نامه»، صص نه تا نوزده، مندرج در بر چکاد شاه‏نامه (برگزیده‏ی شاه‏نامه‏ی فردوسی). چاپ اول، تهران: انتشارات ناهید، ۱۳۷۱.
محمدامین ریاحی فردوسی. چاپ سوم، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰. شابک ‎۹۶۴‐۵۶۲۵‐۳۸‐۶.
مول، ژول، دیباچه‏ی شاه‏نامه. ترجمه‏ی جهانگیر افکاری، چاپ چهارم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹.


منبع:
ویکی‏پدیا